هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

سربازی 1

... سال 58(تابستون) که دوره های نظامی رو در پادگان امام حسین(ع)

که اونموقع اسمش هنوز هنگ نوجوانان(اسم قبل از انقلابش) بود گذرونده

بودم و در بسیج که اونم اسمش بسیج مستضعفان بود! نه بسیج سپاه!

مشغول آموزش نظامی به دوستان وهمکلاسیهام بودم و در کناش درسمم

میخوندم تا اینکه خرداد سال 59 دیپلممو گرفتم وسه ماهه تابستونو رفتم

کردستان و در پاک سازی جاده تکاب به شاهین دژ درگیر باضد انقلاب بودیم.

گروه 20 نفره ما تحت فرماندهی شهید یداله کلهر اداره میشدو  گروه دیگری

از سپاه گنبد کاووس  در سپاه تکاب مستقر بودیم و پیشمرگان منطقه

و واحدی از ارتش،هم تو منطقه بودن.در عرض این سه ماه، تا نزدیکی روستای

(گوی آقاج)رسیده بودیم که جنگ عراق علیه ایران شروع شدو از اون طرف،

ماموریت سه ماهه ما هم

تموم شده بود و برگشتیم کرج.در راه برگشت که غروب حرکت کرده بودیم،همه جا

حتی شهر زنجان هم تاریک بود و مردم از ترس بمباران شبانه کل چراغها رو خاموش

کرده بودن.

نصفه های شب بود که مینی بوس ما به کرج رسید و همان شب من باید تنها به

محمدآباد که حدود 7 کیلومتر از کرج فاصله داشت، میآمدم و هیچ وسیله ای هم

 موجود نبود و لذا پیاده تو تاریکی راه افتادم و از شوق دیدار خانواده ،متوجه دوری

راه و خطر حیوانات و تاریکی نبودم.

چند روز بعد، به سپاه رفتم تا دوستامو ببینم و برای اعزام به جبهه اقدام کنم.

بچه های آموزش و اردوهای آموزشی،گفتن که برای آموزش در کرج بمونم و به

نیروهای اعزامی آموزش نظامی بدم.علیرغم میل باطنیم بطور موقت، موافقت

کردم و چند روز بعدش،در روابط عمومی سپاه کرج هم برای برپایی نمایشگاه

جنگ،مشغول کمک شدم.

گروهی از بچه ها رفته بودن آبادان و خرمشهر و عکسهایی گرفته بودن و با

مقادیری از غنایم جنگی برگشته بودن و با همون وسائل نمایشگاهی ترتیب

دادیم و مردم هم بسیار زیاد استقبال کردن و بازدید میکردند و همون نمایشگاه

محلی شد برای گرد هم اومدن دوستای جدید...

دوستانی مثل،شهیدحسن نیاسری،شهیدحمید کیانی،شهید محمد گل محمدی،

شهید مجیدخانبابایی،شهید رضابخشی،شهید بهرام مهین خاکی ،علیرضا قدوسی،

عباس فاتحی،رضا ایمانلو،شهرام درخشان،سعیدگودرزی،علی فولادی،و ...که توپ

هم اینا رو از هم جدا نمیکرد!...

در همین روزها بود که من هم برای ورود به سپاه اقدام کرده بودم و به اصطلاح

 میخواستم پاسدار بشم!

...اینو بگم که یکی از کارهای روابط عمومی سپاه کرج این بود که روزنامه های

احزاب و گروهها رو میگرفتیم و از روی اونا ضمن آگاهی از مواضعشون،بولتن خبری

 هم برای مسئولین کرج تهیه میکردیم که چه گروهی ،چه نظری راجع به فلان

موضوع داره و...

یه روز که روزنامه"امت" ارگان جنبش مسلمانان مبارز دست من بود تعدادی از

برادران!منو دیدن و رفتن و گفتن فلانی "امتیه"!!!! همینجوری بود و هست و

احتمالا خواهد بودکه سریع و بدون تحقیق قضاوت کردن و نسخه اینو اونو پیچیدن

و...

خلاصه من و شش نفر دیگه ممنوع الورود به ساختمون های سپاه شدیم و دعوا

و بحث هم فایده ای نداشت...(جالبه که بدونید این آدما الان هم هستن!!!)

حتی چند روز بعدش خواستم با یک اعزام به گیلانغرب برم هم نذاشتن که شرح

مفصل این اعزامو در داستانهای" آقا مهدی" براتون گفتم...

روزها در برزخ بودم تا اینکه به توصیه یکی از دوستان رفتم خوی و در سپاه

خوی در قسمت روابط عمومی مشغول شدم که باز هم خودم از محیط سپاه

انرژی مثبت نمیگرفتم و برگشتم کرج و دفترچه آماده به خدمت گرفتم و با

برادرم سعید در یک روز و یک ساعت با هم اعزام به خدمت شدیم و افتادیم

نیروی هوایی و پادگان مهرآباد جنوبی...




(ادامه دارد)

1-دنباله نوشت:تا ریا کاری و نمامی و...این عادتهای زشت تو ما ایرانیها هست،

وضع ما تفاوتی با گذشته ،نمیکنه...!

2-سربازی خیلی خوبه حتما برید و آدم شناسی رو تجربه کنید !

نظرات 12 + ارسال نظر
تنفس یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 ساعت 01:11 ق.ظ

سلام
شبتون بخیر .
نوشتن خاطرات خیلی لذت بخشه ، وقتی تکرار میکنی همه اونها برای آدم تازه میشن .
...............
وای سربازی ...نمیدونم چرا هنوز که هنوزه سرباز میبینم دلم برا غربتشون میسوزه !

سلام:
دلیل سختی سربازی ،همین غربتشه! تا غریب نباشی،
قدر قربت رو نمیدونی!
ممنونم که همیشه هستی...

مریم جمعه 19 اردیبهشت 1393 ساعت 01:30 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام بابایی
حالا که ما دختریم و نمی تونیم بریم سربازی تکلیفمون چیه؟
نمی تونیم آدم بشیم؟؟؟

خدا بیامرزه برادر عزیزتون رو... وقتی عکسش رو روی دیوار پذیرایی دیدم بدجور بغض گلوم رو گرفت... یه جور معصومیت خاصی داشت

سلام عزیزم:
شما هم میتونید جور دیگه ای به مردم خدمت کنید.راه برای رسیدن
به خدا زیاده(مارمولک که یادت هست!)
شهدا همه خاص هستن،نه از این جهت که دست نیافتنی باشن!
بلکه از این منظر که گذشت بالا و والایی داشتن...

مریم جمعه 19 اردیبهشت 1393 ساعت 01:31 ب.ظ

در ضمن یادم رفت بگم که ریا و خودنمایی زشت ترین و در عین حال عادی ترین کار ما ایرانی هاس
مگه میشه کسی کاری از روی اخلاص انجام بده؟؟؟
ای خدا...
خدا خودش به دادمون برسه فردای محشر

دوست یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام
مواظب این گرگهای ذوب شده باش!
سرافرازی و توفیق شما را خواستارم.

هنوز گرگ ندیدی دوست عزیزم که راه خونتو هم گم کنی !!!
ولی چشم مواظبم باز هم مواظبم و باز هم......

دوست یکشنبه 21 اردیبهشت 1393 ساعت 02:34 ب.ظ

سلام

یادمه قدیما که بچه بودیم شخص یا اشخاصی که به راستگویی شهره بودند رو افرادی مانند آخوندها و افراد مذهبی میدونستیم.
وقتی بساط ثبت نام مجدد برای گرفتن یارانه ماهانه به پا شد در انتها اعلام کردند فقط دو میلیون نفر انصراف داده اند!.اینش مهم شاید نباشه ولی نکته ای به ذهن کوچک من! رسید که جوابی برایش پیدا نمیکنم.شاید شما یا دوستان دیگر بتوانند کمکی کنند.
بله ! اون قدیما از نبود غذا و گرسنگی و سختی روزگار پیامبر و اصحابش و اینکه یه دونه خرما توسط چندین نفر مکیده میشد تا به تعداد بیشتری غذا برسه گفته میشد.هنوز هم گفته میشه!!
روزی شاید هزار بار در تمامی شبکه های تلوزیون جمهوری اسلامی مردم رو ترغیب به انصراف از گرفتن یارانه کردن.بخاطر اینکه به افراد مستمند و گرفتار بهتر خدمات رسانی بشه!!
اگه فرض کنیم تمام اون افرادی که انصراف دادن همشون آخوند و روضه خوان بوده اند.سئوال اینه که آیا تعداد کل آخوندها و روضه خوانها همین دو میلیون نفرند یا بیشترند؟!.مطمئنا تعداد خیلی بیشتر از این خواهد بود.نتیجه اینکه وقتی خودشان به هیچ مستمندی رحم نمیکنند و از 45 هزار تومان نمیگذرند با اینکه منبر زیر چند میلیون هم قبول نمیکنند!!! چطور به خودشان اجازه میدهند سالها روایتی را که اصلا و ابدا قبول ندارند به مردم گوشزد کنند.این شیادان خدا فروش و دین فروش که از هر دروغگویی دروغ گو ترند تا کی باید مانند ضحاک خون مردم را بمکند؟خدایا این مردم ساده دل را از شر این شیادان نجات بده.

سلام دوست!
ریشه های این رفتارهای ما در آخوند و عامی بودن ما نیست! فرهنگ بی در و پیکری که هر طرفش به یک سویی میره و هیچ کس هم براش کاری نمیکنه!عامل بدبختی ماست و با یک سری شعار بدون مغز!همیشه لاپوشونی خرابیهارو کردیم...
ملت قهرمانی که انفلاب اسلامی با اون همه عظمت و سختی
رو به پیش برد،امروز برای نفری چهل و پنج هزار تومن که بشکنه
دستایی که نوشتن و تصویب کردن و با اون وضع فجیع اجرا کردن!
صف میبندن جلوی بانکها و....
مقصر این یه دونه کار که معلومه کیه !
برادر جان خیلی تند نرو من و تو هم داخل این فرهنگ هستیمو
همینجا تو همین کوچه ها داریم جون میگیریم!!و یه روز هم تو
همین کوچه ها میمیریم !!!
نمیگم کاری نکنیم،میگم باید کار کنیم با ببخشیدا نق زدن!کار ما
درست نمیشه...
عذر منو برای گذاشتن این نظر و عذر منو بر ای جوابی که دادم،
بپذیرید.

علی محمدلو چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 ساعت 08:27 ق.ظ

سلام

منم نیروی هوایی خدمت کردم. هتل H و هتل ستاره هاش معروف. آموزشی در قلعه مرغی( الان بوستان ولایت) و بقیه اش پایگاه هشتم اصفهان .با درجه ستوان دوم و به عنوان مشاور سربازان و کادری ها کار می کردم تجربیات خوبی به دست آمد.و....

مدتی از نوشته های قبلی فاصله افتاد امیدوارم شادباشید.

سلام:
البته برای ما هتلی نبود،چه با ستاره یا حتی بی ستاره !!!
ممنونم از لطف شما.

مهدی اسدزاه ج 70% پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1393 ساعت 12:58 ق.ظ

حاج محمد سلام
خدا شکر بالاخره یک پست جدید درج نمودید. خاطره خوبی بود و استفاده بردیم. بی خیال همه دمه هر چی بسیجی مخلصه دوران جنگ را عشق است که خلوص واقعی و بی ریا را در چهره های بچه های آن موقع میتوان به وضوح دید.
از اینکه در مراسم مرحوم رحمانی ، زیارتان کردم خیلی خوشحال شدم .آرزوی سلامتی و شادکامی برایتان دارم.

سلام:
از شما بزرگوارا همین توقع هست که ضعفایی مثل منو تشویق کنید.
از حسن نظرت ممنونم.

مهدی اسدزاه ج 70% دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 12:26 ق.ظ http://masadzade.blogfa.com/

حاج محمد سلام
عید مبعث بر شما مبارک
به به که چه روز خرم آمد / مبعوث، نبى اکرم آمد
بس عید فرا رسید بى شک / عیدى نبود چنین مبارک
هر روح که دور از بدى شد / با آمدنش محمدى شد
(به ما هم سری بزنید و غریب نوازی بفرمایید)

سلام:
بروی چشم...

مریم چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 03:19 ب.ظ

این ادامه دارد... پس کی ادادمه دارد؟؟؟ :دی
یعنی منظورم اینه که کی بقیه اش رو می نویسین؟؟؟
بابا؟
سلام علیکم اصلن...

سلام:
چشم...
بزودی !
الآنشم چیز زیادی ازدست ندادی.....................

گمشده یکشنبه 20 مهر 1393 ساعت 09:30 ب.ظ http://31659.blogfa.com

سلام عمو !!!

خاطرات جبهه و جنگ همیشه برای من شیرینه حتی اگر تلخ باشه...
هر جا که مطلبی در مورد جنگ و جبهه باشه حتما میخونمش. وبلاگ شمات رو هم اتفاقی پیدا کردم و خوشحالم به خاطر این اتفاق قشنگ!!!
راستی عید غدیر مبارک...

به وبلاگ برادرزادتون هم سر بزنید.(هر وقت هم که جواب دادین منت گذاشتین سرم و اصلا خجالت زده نشین عمو...)

التماس دعای فرج.
یا علی!

سلام:
امیدوارم هرچه زودتر پیدا بشی...

گمشده یکشنبه 21 دی 1393 ساعت 09:12 ق.ظ http://31659.blogfa.com

سلام.....

برای پیدا شدنم دعا کنید که خسته ام از این همه گم بوددم....

پیدایی...خودت خبر نداری..همه میبیننت.....

گمشده پنج‌شنبه 16 بهمن 1393 ساعت 06:19 ب.ظ http://31659.blogfa.com

سلام عمو !

پس خوش به حال خودم که هیچ کدوم از این چیزایی که گفتین رو ندارم!!!!

پس الان تکلیف اونایی که منتظرن که شما وبلاگتون رو به روز کنید چی میشه عمو ؟؟؟؟

باید همینجوری تا انقلاب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف )

منتظر بمونیم آیا ؟؟؟!!!!!!

سلام:
بازم اومدو اینجا.ولی شرمنده هیچ چیزی برای گفتن ندارم .......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد