هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

مادر آفتاب

 

از گریه و درد حال راه رفتن نداشت ,آرام آرام رفت طرف قبر پدرش. چشمش که به قبر پیامبر افتاد,  ناله ای کرد, زانو هایش سست شد. نشست. 

 

 بعضی از زنان مدینه, دوره اش کردند, آب پاشیدندتوی صورتش, حالش که بهتر شد نگاهی کردبه قبر پیامبر وگفت:" پدر جان از زیر خاک فریادمظلومیت دخترت را بشنو دشمن سرزنشم می کند اگر بلبل ها شب از غصه می نالند من روز ها گریه می کنم غصه مونسم شده واشک زینتم ... ." 

  

 

خداوند به پیامبر گفت:" آسمان ها وزمین را خلق نمی کردم,اگر تو نبودی وتو را خلق نمی کردم اگر علی نبود وشما دو تا را خلق نمی کردم اگر فاطمه نبود."  

 

مردم به همان فاطمه ظلم کردند;حرمت خانه اش را شکستند, اذیت اش کردند, همان فاطمه را شهید کردند.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد