جنگ که به پا شد انگار صدایی رسید به گوش حسین یا ندایی به گوش دلش: پیروزی بر دشمنان یا ملاقات پروردگار؟ انتخاب کن . انتخاب کرد ٬اما نه پیروزی بر دشمنان را ...
راه افتاده بود توی بیابان .خارها را می کند .می گفت :فردا بعد از من خیمه ها را آتش می زنند٬بچه ها که بیرون می دوند ٬ این خارها فرو می رود توی پای شان .
حسین می جنگید ٬یکه و تنها . از پسش بر نمی آمدند .حمله کردند به خیمه ها ٬به خانواده ها . فریاد زد : ای پیروان ابو سفیان !اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید .شما با من جنگ دارید ٬با من بجنگید .چه کار دارید به زن وبچه ها ؟
اول تن به تن با حسین می جنگیدند ٬دیدند نمی شود ٬ هر که می رود کشته می شود .
عمر سعد فریاد زد :این پسر کشنده ی عرب است . خون علی در رگ های اوست ٬یکی یکی به جنگش نروید . دسته جمعی حمله کردند به او .با شمشیر ٬با تیر ٬با سنگ ٬با نا مردی....
آفتاب بر نی
سلام حاج محمد یجایی خوندم که حسین انقدر تشنه لبیک بود تشنه اب نبود الان باید حسین زمانمان را یاری کنیم
سلام
ممنون از حضورتون در وبم ..
خدا لعنت کنه این عمر سعد رو .. نفرین خدا بر او باد..
تا بعد
موفق باشی