-
گردباد خاموش ۳
سهشنبه 1 اردیبهشت 1388 22:16
جلسه دوستانهای در وزارت اط.لا.ع.ات مستقر در کرج برگزار بود. پنج مرد با یکدیگر گفتگو میکردند. از هر دری سخنی. محمد نیز در آن جلسه حضور داشت، او به همراه دو دوست صمیمی دیگرش حمید و حسین. دو مرد دیگر محسن و داوود نام داشتند. هریک از آنان مقام و مرتبهای خاص در و.ز.ا.ر.ت داشتند، اما آن زمان در حالتی کاملاً دوستانه در...
-
ماهیهای مرده !
یکشنبه 30 فروردین 1388 23:09
باور کنید که در پیرامون ما اتفاقات عجیبی می افته،به نظر من عادت کردن ما به زندگی، آفت انسانیت ماست.این زندگی است که باید به ما عادت کنه.اونایی که جاوید شدند،خودشونو به روزگار، تحمیل کردند.البته تاوانش رو هم باید داد.جایی شنیدم که:ماهیهایی که با جریان رودخانه حرکت میکنند،مرده اند!!!! : محمد.
-
آب طلب نکرده . . .
یکشنبه 30 فروردین 1388 22:11
از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند* *فاضل نظری
-
گردباد خاموش ۲
یکشنبه 30 فروردین 1388 18:09
دست لرزان زن به سوی شمارهگیر تلفن رفت، کمی فکر کرد به یاد نمیآورد، گوشی را گذاشت تا دفترچه تلفن را پیدا کند. با دستمالی که در دست داشت بینیاش را پاک کرد. چشمان سبزرنگش شفافیت خود را از دست داده بود. نگران و ملتهب به اطراف نگاه کرد، همهمهای در خانه بود که نگرانیاش را صدچندان میکرد. دفترچه را پیدا کرد. حالا باید...
-
گردباد خاموش ۱
شنبه 29 فروردین 1388 19:37
گردباد خاموش نوشته : سهیلا توسلی اشکهای مقدس مرد آرام از چشمان و گونهاش سُر خورد و روی لباسش چکید. کسی که چشمبند او را باز میکرد ندید که این مرد چگونه درهم شکسته و اینک تمام حیثیت خود را جمع کرده در اشکهایش و آرام میگرید. مژگان بلند مرد حسابی خیس شده و چشمان درشت و زیبایش خیره مانده بود به فضای کوچک سلول انفرادی...
-
ادامه مصادره
شنبه 29 فروردین 1388 18:04
وقتی دنبال گذشته می گشتم،یادم آمد روزهایی که به بعضیها میگفتم:شما از ریخت و قیافه ماستفاده نکنید، گذشته زیبای ما متعلق به همه و برای آزادی و آرامش بوده،شما با آن روزهای ما صف بندیهای جدید نسازید،شما از ریخت و قیافه ما سوءاستفاده نکنیدو.....! در جواب می گفتند:تو بریدی!! نفهمیدم از چه و از که بریدم،ولی فهمیدم آنها گذشته...
-
مصادره
سهشنبه 25 فروردین 1388 19:20
هر چه به جلو میروم احساس میکنم بیشتر از خوبیها و زیباییها دور میشوم ! گویی آنها را درون ظرف فولادی غیر قابل دسترس گذاشتن،و همه زیباییها مصادره شده وبا رمز عبوری که من سر در نمیارم! از اونا محافظت میشه! به نفع کی یا چی !!!!؟ می فهمم و بهتون میگم. محمد.
-
بعد از هبوط
چهارشنبه 19 فروردین 1388 22:44
هزارها سال از هبوط انسان می گذرد و در این پهنه تاریخ که صحنه گذار از باطل به سوی حق است٬ چه ظلم ها که نرفته است و چه خونهای مطهر که بر زمین نریخته است. دنیا زیباست اما زیبایی ظاهر را چه سود٬ آنجا که عدالت نیست و زشت سیرتان بر جهان حکم میرانند ! تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند٬ آنان از گمنامی...
-
بسم الله
دوشنبه 17 فروردین 1388 00:14
بسم الله النور از دهان تفنگ اگر پسند واگر ناپسند٬ می گویم نگفته بودم و اینک بلند می گویم نگفته بودم و جنگ است بعد از این سخنم و از دهان تفنگ است بعد از این سخنم * نگفته بودم و خشکیده سالی آمده بود وابر٬ ابر نبود٬ آسمان کپک زده بود نگفته بودم و دیدم درخت بود و دعا درشت خویی ایام سخت بود و دعا نگفته بودم و دیدم که در...